hi
زخمی که منو تو رو به هم رسوند پارت ⑨③
اروم از اتاق خارج شدم که بیدار نشه گوشیم زنگ خورد جیمین بود جواب دادم 🐶جونگ کوک من رسیدم مرز... امشب میزم پیش یکی از رفیقام میخوابم تا ببینم میتونم کی رو پیدا کنم 🐰باشه.. دستت درد نکنه.. 🐶بهت جواب داد؟ 🐰کی ؟ 🐶هانول دیگه 🐰اعا.. اره جواب داد... قبول کرد 🐶تبریک میگم داداش🐰ممنون.. بور خسته ای... خدافظ🐶باشه خدافظ. ویو جیمین از موتور پیاده شدم و در خونه ی رفیقم که اسمش جی سانگ بود تا اون جایی که میدونی سمت کره ی شمالی اومدن کره جنوبی و ملیتشون مال کره ی شمالیه در زدم مادرش در رو وا کردم تعظیم کردم و گفتم:سلام مادر.. ببخشید مزاحم شدم جی سانگ بهتون گفته میام؟ 🐔بله پسرم.. مزاحم نیستی.. ما بیدار بودیم.. بیا تو 🐶ممنونم. رفتم تو جی سانگ اومد سمتم🐻بههه جیمین خان یادی از ما کردی. بغلم کرد منم بغلش کردم و گفتم:مرد بزرگ اومدی اینجا توقع داری هرروز بیام اینجا.. کمک کن زود تر برگردم... تحمل کردنت واقعا اسون نیست 🐻ای هنوزم زبونت نیش داره 🐶پس چی. دختر تقریبا ۲۵ساله ای از پشتش اومد بیرون که جی سانگ شونه ی رو گرفت و گفت:معرفی میکنم جیمین.. خوارهر کوچیکم سه بیوک.. 🦚سلام جیمین شی.. خوش اومدین.. /وایسا... چرا انقدر خوشگله.. استوپ استوپ داداشش انقدر خوشگل نیست که این خوشگله.. یکی به من توضیح بده.. وایسا ضایع نکن خوشت اومده جمع کن خودتو.. 🐶سلام سه بیوک شی خوشبختم... ممنون.. 🐻خب.. فردا سه بیوک میبرتت پیش ادم هایی که میتونن کارت رو راه بندازن.. من وقت ندارم.. 🐶الان خواهرت رو می خ وای بفرستی بین یه مشت قاچاقچی؟ 🐻نگا به قد کوتاهش نکن... زرنگه بین همونا دست و پا زده و بزرگ شده.. به حرفش موقع فرار کردن گوش کن 🦚مشکلی پیش نمیاد🐶اگه شما میگید که باشه.. کجا باید کپه ی مرگم رو بزارم؟ 🐔پسرم شام خوردی؟ 🐶عا چی؟ بله.. خوردم.. ممنون.. 🐻برات تو اتاق جا پهن کردم ببخشید تخت نداریم 🐶چند شبه مشکل نداره.. /رفتم تو اتاق لباسام رو عوض کردم و موهام رو یه زره مرتب کردم رفتم تو جام چشمام رو بستم که حس کردم یکی دیگه داره جا پهن میکنه برگشتم دیدم سه بیوک داره جا پهن میکنه🐶تو هم اینجا میخوابی؟ 🦚اگه.. معذب میشد برم اون ور؟ 🐶نه مشکل نداره.. فقط توقع نداشتم.. شب بخیر 🦚همچنین.. سعی کردم به دختری که کنارم خوابیده بود فکر نکنم و بخوابم.. بخواب مرد صبح باید بری دنبال کارات.. انقدر چشمام رو فشار دادم که خوابم برد ویو تهیونگ یه ماهه خواهرام انگار اب شدن رفتن تو زمین... چیکار کنم؟ پیداشون نمیکنم... برای بار هزارم خونه رو گشتم.. چیزی نبود مه بتونه بهم کمک کنه.. نکته کنار تخت و به اتاق ول ولشو ی خواهرم نگا کردم..وایسا..یه هست مه همیشه خواهرم یاداشت میذاشت زیر گلدون گلدون رو پرت کردم رو زمین
اروم از اتاق خارج شدم که بیدار نشه گوشیم زنگ خورد جیمین بود جواب دادم 🐶جونگ کوک من رسیدم مرز... امشب میزم پیش یکی از رفیقام میخوابم تا ببینم میتونم کی رو پیدا کنم 🐰باشه.. دستت درد نکنه.. 🐶بهت جواب داد؟ 🐰کی ؟ 🐶هانول دیگه 🐰اعا.. اره جواب داد... قبول کرد 🐶تبریک میگم داداش🐰ممنون.. بور خسته ای... خدافظ🐶باشه خدافظ. ویو جیمین از موتور پیاده شدم و در خونه ی رفیقم که اسمش جی سانگ بود تا اون جایی که میدونی سمت کره ی شمالی اومدن کره جنوبی و ملیتشون مال کره ی شمالیه در زدم مادرش در رو وا کردم تعظیم کردم و گفتم:سلام مادر.. ببخشید مزاحم شدم جی سانگ بهتون گفته میام؟ 🐔بله پسرم.. مزاحم نیستی.. ما بیدار بودیم.. بیا تو 🐶ممنونم. رفتم تو جی سانگ اومد سمتم🐻بههه جیمین خان یادی از ما کردی. بغلم کرد منم بغلش کردم و گفتم:مرد بزرگ اومدی اینجا توقع داری هرروز بیام اینجا.. کمک کن زود تر برگردم... تحمل کردنت واقعا اسون نیست 🐻ای هنوزم زبونت نیش داره 🐶پس چی. دختر تقریبا ۲۵ساله ای از پشتش اومد بیرون که جی سانگ شونه ی رو گرفت و گفت:معرفی میکنم جیمین.. خوارهر کوچیکم سه بیوک.. 🦚سلام جیمین شی.. خوش اومدین.. /وایسا... چرا انقدر خوشگله.. استوپ استوپ داداشش انقدر خوشگل نیست که این خوشگله.. یکی به من توضیح بده.. وایسا ضایع نکن خوشت اومده جمع کن خودتو.. 🐶سلام سه بیوک شی خوشبختم... ممنون.. 🐻خب.. فردا سه بیوک میبرتت پیش ادم هایی که میتونن کارت رو راه بندازن.. من وقت ندارم.. 🐶الان خواهرت رو می خ وای بفرستی بین یه مشت قاچاقچی؟ 🐻نگا به قد کوتاهش نکن... زرنگه بین همونا دست و پا زده و بزرگ شده.. به حرفش موقع فرار کردن گوش کن 🦚مشکلی پیش نمیاد🐶اگه شما میگید که باشه.. کجا باید کپه ی مرگم رو بزارم؟ 🐔پسرم شام خوردی؟ 🐶عا چی؟ بله.. خوردم.. ممنون.. 🐻برات تو اتاق جا پهن کردم ببخشید تخت نداریم 🐶چند شبه مشکل نداره.. /رفتم تو اتاق لباسام رو عوض کردم و موهام رو یه زره مرتب کردم رفتم تو جام چشمام رو بستم که حس کردم یکی دیگه داره جا پهن میکنه برگشتم دیدم سه بیوک داره جا پهن میکنه🐶تو هم اینجا میخوابی؟ 🦚اگه.. معذب میشد برم اون ور؟ 🐶نه مشکل نداره.. فقط توقع نداشتم.. شب بخیر 🦚همچنین.. سعی کردم به دختری که کنارم خوابیده بود فکر نکنم و بخوابم.. بخواب مرد صبح باید بری دنبال کارات.. انقدر چشمام رو فشار دادم که خوابم برد ویو تهیونگ یه ماهه خواهرام انگار اب شدن رفتن تو زمین... چیکار کنم؟ پیداشون نمیکنم... برای بار هزارم خونه رو گشتم.. چیزی نبود مه بتونه بهم کمک کنه.. نکته کنار تخت و به اتاق ول ولشو ی خواهرم نگا کردم..وایسا..یه هست مه همیشه خواهرم یاداشت میذاشت زیر گلدون گلدون رو پرت کردم رو زمین
- ۴.۴k
- ۰۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط